از مطب دکتر تماس گرفتند و برای ساعت هشت امشب وقت داده شد. خانم منشی گفت که امروز دکتر بهشان قول داده بوده ساعت نه تعطیل می کند. و کمی غرغر می کرد. ازم پرسید شغل، گفتم بیکار. گفت خانه دار دیگه؟ فکر کردم که نمی توانم شغل مادرم را بم. گفتم نه، بیکار. با خنده نوشت بیکار و دعا کرد که شغل پیدا کنم، تشکر کردم. نه و نیم رفتیم داخل. با لهجه شیرین محلی اش صحبت می کرد، بسیار با حوصله بود و انگار که با علاقه هم گوش می داد. بیکار ,دکتر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خزان دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان معرفی کالا فروشگاهی آپشن خودرو پرسش مهر 19 مدل لباس آموزش دروس ابتدایی