انسان این خصلت ناپسند رو داره، که وقتی متوجه میشه برای یکی، مهمه. اخ که وقتی متوجه میشه. کجای برگه ی کیهانی نوشته که این اهمیت، همیشگی خواهد بود؟! خودتون رو- خودمون رو چرا اخه از چشم میندازیم؟ ادم توی یه نقطه خسته میشه. خسته میشه آدم. خسته شدم و بدرک !
کتم و شالم رو دراوردم و آویزون کردم به دستگیره در باز. فکر کردم همیشه وقتی این گیره های لعنتی رو میذارن رو سرم چندشم میشه. بعد از سوسک، این شاید توی رتبه دوم چندش مندی باشه. شایدم نه. بیش تر بخاطر خیس بودنش. اساسا ازینکه لباس هام و موهام خیس بشه بدم میاد. از زیر بارون بودن هم. _ دراز بکش. رومه هست ته تخت. می دونم برای کفشه. با اینحال دوست دارم سوال بیجا بپرسم: کفش هام رو نیازی نیست در بیارم؟ _ نه عزیزم.
از مطب دکتر تماس گرفتند و برای ساعت هشت امشب وقت داده شد. خانم منشی گفت که امروز دکتر بهشان قول داده بوده ساعت نه تعطیل می کند. و کمی غرغر می کرد. ازم پرسید شغل، گفتم بیکار. گفت خانه دار دیگه؟ فکر کردم که نمی توانم شغل مادرم را بم. گفتم نه، بیکار. با خنده نوشت بیکار و دعا کرد که شغل پیدا کنم، تشکر کردم. نه و نیم رفتیم داخل. با لهجه شیرین محلی اش صحبت می کرد، بسیار با حوصله بود و انگار که با علاقه هم گوش می داد.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید فالوور اینستاگرام سروده‌های شهاب آتشزاد هر چی که بخوای اخبار تعطیلی اتفاقات رندوم خاطرات سربازی بهترین سایت رشته فوتبال